داستان کوتاه آموزنده

4 آذر 1402

سلطان عبدالحميد ميرزافرمانفرما(شاهزاده ی قاجار) هنگام تصدي ايالت کرمان چندين سفر به بلوچستان مي رودو در يکي از اين مسافرت ها چند تن از سرداران بلوچ از جمله سردار حسين خان رادستگير و با غل و زنجير روانه کرمان مي کند.

 

پسر خردسال سردار حسين خان نيزهمراه پدر زنداني و در زير يک غل بود. چند روز بعد فرزند سردار حسين خان در زندانبه ديفتري مبتلا می شود. سردار حسين خان هر چه التماس و زاري مي کند که فرزندبيمار او را از زندان آزاد کنند تا شايد بهبودی يابد، ترتيب اثر نمي دهند.

 

روزی سردار حسين خان به افضلالملک (نديم عبدالحمید فرمانفرما) نيز متوسل مي شود. افضل الملک نزد فرمانفرما ميرود و وساطت مي کند، اما باز هم نتيجه اي نمي بخشد. سردار حسين خان پانصد تومان ازتجار کرمان قرض نموده و (به صورت رشوه) به فرمانفرما می دهد تا کودک بيمار او راآزاد کنند. افضل الملک اين پيشنهاد را به فرمانفرما منعکس مي کند، اما باز همفرمانفرما نمي پذيرد.

 

روزی دیگر افضل الملک بهفرمانفرما مي گويد: «قربان آخر خدايي هست، پيغمبري هست، ستم است که پسري درکنارپدر در زندان بميرد. اگر پدر گناهکار است، پسر که گناهي ندارد».

 

فرمانفرما در جواب اینگونه پاسخمی دهد: «در مورد اين مرد چيزي نگو که فرمانفرماي کرمان نظم مملکت خود را به پانصدتومان رشوه سردار حسين خان نمي فروشد».

 

همان روز پسر خردسال سردار حسينخان در زندان در برابر چشمان اشک بار پدر جان مي سپارد. چندی پس از اين ماجرا ازقضای روزگار يکي از پسران فرمانفرما به ديفتري دچار مي شود. هر چه پزشکان برايمداواي او تلاش مي کنند اثري نمي بخشد. به دستور فرمانفرما پانصد گوسفند در آنروزها پي در پي قرباني مي کنند و به فقرا مي بخشند اما نتيجه اي نمي دهد و اندکزمانی بعد فرزند فرمانفرما جان مي دهد.

 

فرمانفرما در ايام عزاي پسر خود،در نهايت اندوه به سر مي برد. در همين ايام روزي افضل الملک وارد اتاق فرمانفرمامي شود. فرمانفرما به حالي پريشان به گريه افتاده و به صدايي بلند مي گويد: «افضلالملک! باور کن که نه خدايي هست و نه پيغمبري! و الا اگر من قابل ترحم نبودم ودعاي من موثر نبوده، لااقل به دعاي فقرا و نذر و اطعام پانصد گوسفند مي بايستفرزند من نجات مي يافت».

 

افضل الملک در حالي که فرمانفرمارا دلداري مي دهد مي گويد: «قربان اين فرمايش را نفرماييد، چرا که هم خدايي هست وهم پيغمبري، اما مي دانيد که فرمانفرماي جهان نيز نظم مملکت خود را به پانصدگوسفند رشوه ي فرمانفرما ناصرالدوله نمي فروشد»!!!!....

 

ارسال دیدگاه

خطا ...
آدرس ایمیل وارد شده نامعتبر است.
متوجه شدم