داستان کوتاه آموزنده

4 آذر 1402

هیزم شکن صبح از خواب بیدار شد و دید تبرش ناپدید شده.شک کرد که همسایه اش آن را دزدیدهباشد برای همین تمام روز او را زیر نظر گرفت. متوجه شد همسایه اش در دزدی مهارت دارد مثل یک دزد راه می رود، مثل دزدی که می خواهدچیزی را پنهان کند، پچ پچ میکند ...



آن قدر از شک خود مطمئن شد که تصمیم گرفت به خانه برگرددلباسش را عوض کند تا نزد قاضی برود. اما همین که وارد خانه شد تبرش را پیداکرد. زنش آن را جابه جا کرده بود.مرد از خانه بیرون رفت و دوباره همسایه را زیر نظر گرفت:

و دریافت که او مثل یکآدم شریف راه می رود حرف می زند و رفتار می کند...! 

 

ارسال دیدگاه

خطا ...
آدرس ایمیل وارد شده نامعتبر است.
متوجه شدم